تراژدي درد زنان و کودکان کار؛ گزارشي از پشت صحنه صنعت خودروسازي کشور؛
" تصوير ترس در نگاههاي ساده و معصوم "
در سالني كمتر از100 مترمربع دستگاهها در کنار هم با سرعت تمام کار ميکنند و دختران نوجوان و زنان جوان بدون هيچگونه لباس کار ايمني، عينک و دستکش و گوشي در فضايي پر از صداي زبر و خشن قطعات را به زير دستگاه قرار ميدهند با ضربه محکم پا اهرم بالابرنده را به سوي بالا هدايت و پس از کوبش سخت صفحات بر قطعه سپر خودرو را از زير گيره بيرون ميکشند. سمباده ميزنند، صاف ميکنند و پس از شمارش در دستههاي 50تايي و چيده شدن روي سطح مقابل دختري جوان که اندامش از بقيه درشتتر است دسته50تايي را در آغوش به سختي فشرده و به سوي ماشين حمل که پسرکي نوجوان، آن را ميراند خميده و لنگان قدم برميدارد در سالن کوچک مجاور نيز قطعات ديگر که کوچکترند در بستههاي يكهزار و 500 تا 4 هزارتايي شمارش و با نظم بسيار در کارتن چيده ميشوند و کارتنها را دخترک 17 ساله که از او به جاي ماشين حمل استفاده ميشود در فرغون چيده و در گوشه اتاق روي هم قرار ميدهد تا توسط ماشين ديگر که پسر نوجوان ديگري رانندگيش را بر عهده دارد به سوي خودروهاي حمل بار منتقل شود. اگر چه طاهره که سابقهاش از همه بيشتر است(7 سال) در مقابل نگاه تيز کارفرما، پسر يکي از مديران، کمد پر از لوازم و ابزار و لباس ايمني را نشانمان ميدهد و علت عدم استفاده کارگران از اين وسايل را بيتوجهي آنان به امکانات موجود عنوان ميکند اما در يک لحظه کوتاه غيبت کارفرما، با هراسي نمايان در نگاهش مي گويد: " حادثه کار کم داريم چون بچهها دقت ميکنند اتفاقي برايشان نيفتد اما کار سخت و سنگين است. حمل بستههاي سنگين، برادههاي فلزات معلق در هوا، خستگي بدون استراحت، بوي تند نامطبوع حاصل از تراش و سمباده قطعات با حقو 40 تا 150 هزار تومان درد همه بچه هاست. ناچاريم، از بدبختي روزگار اين جا کار کنيم اکثر اينها تنها نان آور خانهاند همسران مردان زنداني، بيکار، معتاد و دختران پدران پير درمانده از کار افتاده و يا لاابالي و بعد قسممان ميدهد: " خانم تو را به خدا به اينها نگوئيد بيرونمان ميکنند !؟"" اين التماس دعاي همه آن دردمندان است "... ادامه را اینجا بخوانید...
" تصوير ترس در نگاههاي ساده و معصوم "
در سالني كمتر از100 مترمربع دستگاهها در کنار هم با سرعت تمام کار ميکنند و دختران نوجوان و زنان جوان بدون هيچگونه لباس کار ايمني، عينک و دستکش و گوشي در فضايي پر از صداي زبر و خشن قطعات را به زير دستگاه قرار ميدهند با ضربه محکم پا اهرم بالابرنده را به سوي بالا هدايت و پس از کوبش سخت صفحات بر قطعه سپر خودرو را از زير گيره بيرون ميکشند. سمباده ميزنند، صاف ميکنند و پس از شمارش در دستههاي 50تايي و چيده شدن روي سطح مقابل دختري جوان که اندامش از بقيه درشتتر است دسته50تايي را در آغوش به سختي فشرده و به سوي ماشين حمل که پسرکي نوجوان، آن را ميراند خميده و لنگان قدم برميدارد در سالن کوچک مجاور نيز قطعات ديگر که کوچکترند در بستههاي يكهزار و 500 تا 4 هزارتايي شمارش و با نظم بسيار در کارتن چيده ميشوند و کارتنها را دخترک 17 ساله که از او به جاي ماشين حمل استفاده ميشود در فرغون چيده و در گوشه اتاق روي هم قرار ميدهد تا توسط ماشين ديگر که پسر نوجوان ديگري رانندگيش را بر عهده دارد به سوي خودروهاي حمل بار منتقل شود. اگر چه طاهره که سابقهاش از همه بيشتر است(7 سال) در مقابل نگاه تيز کارفرما، پسر يکي از مديران، کمد پر از لوازم و ابزار و لباس ايمني را نشانمان ميدهد و علت عدم استفاده کارگران از اين وسايل را بيتوجهي آنان به امکانات موجود عنوان ميکند اما در يک لحظه کوتاه غيبت کارفرما، با هراسي نمايان در نگاهش مي گويد: " حادثه کار کم داريم چون بچهها دقت ميکنند اتفاقي برايشان نيفتد اما کار سخت و سنگين است. حمل بستههاي سنگين، برادههاي فلزات معلق در هوا، خستگي بدون استراحت، بوي تند نامطبوع حاصل از تراش و سمباده قطعات با حقو 40 تا 150 هزار تومان درد همه بچه هاست. ناچاريم، از بدبختي روزگار اين جا کار کنيم اکثر اينها تنها نان آور خانهاند همسران مردان زنداني، بيکار، معتاد و دختران پدران پير درمانده از کار افتاده و يا لاابالي و بعد قسممان ميدهد: " خانم تو را به خدا به اينها نگوئيد بيرونمان ميکنند !؟"" اين التماس دعاي همه آن دردمندان است "... ادامه را اینجا بخوانید...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر